دوست شاعری داشتیم که همیشه اصرار داشت همیشه از مرحوم حسین منزوی با عنوان "خدای غزل معاصر" یاد کند. کاری که مرحوم منزوی در شعر فارسی انجام داد، این بود که: غزل را که که سرآمد قالبهای شعر فارسی است، بعد از آنکه توسّط برخی از سنّتستیزان به کناری نهاده شد و البتّه به دست پایبندان به آن استاد شهریار و سیمین بهبهانی مچنان سیر صعودی خود را پیمود، سر و وضعی جدید داد و توانست -بر خلاف شایعۀ چندینسالهای که در آن روزگار باب بود- اثبات کند که نوگرایی و نوپردازی در سخن وماً وابسته به گریز از قالبهای کلاسیک نبوده و میتوان مضامین نو را در همان قالب همیشگی غزل نیز پیاده کرد. چنانکه عکسش نیز صحیح است!
همین کار را مرحوم محمّد نوری در عرصۀ موسیقی ایرانی انجام داد. موسیقی کلاسیک ایرانی -که سنّتی یا اصیل نامیده شدنش هر دو دارای اشکال است- در زمان معاصر توسّط نوگرایان در حال به حاشیه رانده شدن بود و البتّه از آن طرف نیز کسانی مانند استاد شجریان نیز بودند که آن را به اوج رساندند و امروزه نیز امثال سالار عقیلی و علیرضا قربانی هستند که بیهوده میکوشند راهی را که اوج بیشتری در حال حاضر برایش متصوّر نیست، بدون تغییر ادامه دهند. مرحوم نوری در این میان، تعریف جدیدی از موسیقی کلاسیک ایرانی عرضه کرده و زبان موسیقی ایرانی را با تلفیق آن با موسیقی سایر ملل -بیشتر از همه موسیقی فرانسه- جهانی ساخت و سبک جدید و منحصر به فرد خود از موسیقی را ارائه داد که نه به طور کامل ذیل عنوان موسیقی کلاسیک میگنجد و نه زیر عنوان موسیقی پاپ؛ به طوری که در سایتهای مربوط به موسیقی کلاسیک و موسیقی پاپ هر دو، آثار آن مرحوم موجود بوده و هوادران هر دو گونۀ موسیقی، آنها را به راحتی به نفع خود مصادره میکنند!
در عرصۀ نقّاشی هم، باید از نقش ماندگار استاد محمود فرشچیان و آثار او در اثربخشی به تداوم حیات نگارگری ایرانی و همچنین استقلالش از نگارگری شرق دور یاد کرد. نگارگری ایرانی به دلیل پیروی از اصولی که اجازۀ ظهور تمامعیار واقعگرایی در سبک تصویرسازیها را به آن نمیدهد (نظیر عدم رعایت اصل پرسپکتیو که به همین خاطر از سوی اروپائیان مینیاتور نامیده شده)، در دورۀ معاصر فاصلۀ زیادی با سبک نقّاشی غالب در جهان یعنی نقّاشی اروپایی یافت. برای غربیان و غربزدگان، درک اصول زیباییشناسی نگارگری ایرانی دشوار بوده و نقائصش زودتر به چشمشان میآمده است. همچنین تفکیک چندانی بین سبک نقباشی ایرانی با نقّاشیهای چینی و مغولی نمیتوانستند کرد. استاد فرشچیان با تعهّد به همان اصول نگارگری ایرانی، جای خالی واقعگرایی نوع اروپایی را با ظرافت فوقالعاده در پردازش جزئیّات تصویر، بومیسازی عناصر تصویر و استقلال هرچهبیشترش از شرق و غرب، رهاندن موضوع نقّاشی از انحصار قاب در عین پایبندی به چارچوب اصلی آن و موارد بسیاری که توان دیدن و گفتن نتوان، پُر کرده است. بعد از او، عموم هنرمندانی که در عرصۀ نقّاشی کلاسیک ایرانی کار میکنند، خواه_ناخواه به طور کامل یا نصفه_نیمه شاگرد اویند.
هنر ایرانی در این سه زمینۀ اصلی که نام برده شد، مدیون این سه بزرگوار است و میتوان در مقام تمثیل، آنان را به صورت تثلیث خدایان هنر ایران بازشناخت. راهشان مستدام باد.
درباره این سایت